Dr. John .H. watson

وبلاگ جان واتسون

Dr. John .H. watson

وبلاگ جان واتسون

Dr. John .H. watson
آخرین نظرات
نویسندگان

مرتب سازی تصاویر

بازم سلام...

اگه پست های خیلی قبل این وبلاگ رو خونده باشید می دیدید که پست هایی به صورت مرتب کردن تصاویر داشتیم. اگه اشتباه نکنم تا قسمت سه از فصل اول رو گذاشتیم. حالا می رسیم به عکس های قسمت اول فصل دوم.

روش مرتب کردن اینطوریه : این عکس ها از نظر سکانسی  نامرتب هستن. یعنی اگه شرلوک رو دیده باشید میدونی که بل فرض عکس شماره ی 1 جاش آخر فیلمه (مثلا) حالا شما اونارو به ترتیب روند فیلم مرتب کنین

یه عذرخواهی و...

اول یه عذرخواهی کوچیک بابت تاخیری که تو حضورمون داشتیم.هم من هم شرلوک.

البته بیکارم نبودیم.یه پرونده به تور شرلوک خورده بود.اما از اونایی نبود که باب میل این آقا باشه.

پرونده ی پسری بود که چند قلدر محل بهش حمله میکنن. اون پسر بیشتر موقع ها با خودش چاقو اینور و اونور می برده البته نه به این منظور که همش از اون استفاده می کرده. قلدر ها حسابی اونو کتک زدن و بعد یکی شونم میخواست از اسلحه استفاده کنه.پسر ناخواسته و به طور غریزی به فرد اسلحه به دست حمله ور میشه. بقیه ی اونها پسر رو با ضربه ای بیهوش میکنن و پلیس ها رو مطلع میکنن.از نظر من وشرلوک باید بیگناهی اون پسر ثابت می شد. لا اقل باید ثابت می شد که دفاع از خود بوده اما چون مدرک و شاهدی وجود نداشت.

اون مرد یاغی زیر عمل مرد و دادگاه به سرعت تشکیل شد .اون پسر رو به چند سال زندان محکوم کردند اما هنوز روز دومشو تو زندان تموم نکرده بود که شرلوک ثابت کرد پسر قصد قتل عمد نداشته.

این مسئله حتی منم از کارم انداخت. اما خدارو شکر که فعلا اینجام و هم از طرف خودم هم از طرف شرلوک (بازم با دنیای بیرون قهره و دست به اینترنت نمیزنه) بازم عذرخواهی میکنم.

یه چیزی

یه روز با شرلوک دعوام شد...... 

کریسمس مبارک

من :




و شرلوک(اوه قیافه رو لبخند بلد نیست!) :

khlh

کریسمس رو به شما تبریک میگیم و میگیم که ما برگشتیم....

عکس هایی از قسمت ویژه

با سلام به شما عزیزان.من شرلوک چند تا عکس گذاشتیم به افتخار بازگشتمون به وبلاگ.

ممنونم که در نبودمون هم به ما سرمی زدید....

ادامه ی مطلب لطفا

دوست داران دارن شان کیان؟

سلام به همه.

این پست رو گذاشتم چون می خواستم بدونم کیا طرفدار پرو پا قرص دارن شان هستن. من خودم دیوذنه اش هستم.با اون کتابای فوق العاده و عجیبش.مثلا کیان که فکر میکنن لارتن یه شخصیت عزیز ومعرکه است. یا کیا فکر میکنن استیو خوبه اما دارن نه. یااینکه کیا معتقدن از درویش بهتر پیدا نمیشه.یا حتی از ارباب بوش و ارباب بلیر هم تعریف میکنن.

می دونم خیلیاتون طرفدار آدم خوبایید.ولی دلم می خواد بدونم کی میاد و میگه من عاشق لرد لاس با اون پوست ور اومدش و هشت تا دست و پا خارق العادش هستم؟

.

.

.کسی نیست؟

.

.

لطفا بهم جواب بدید.

ما حالمون خوبه .

سلام ...


ممنون که نگران حال ما هستین اما ما حالمون خوبه و در کمال خوشحالی زنده ایم اما به وجه غیر قابل تصوری دردناک به اینترنت دسترسی نداریم ولی قول ... قول که نمیدم چون آینده نگر نیستم اما شاید دوباره بیایم ... فقط باید یه ذره خوش شانس باشیم !!!!!


ممنون که ما رو فراموش نکردید و به ما سر میزنین ... بابت نبودمون عذر خواهی نمیکنم چون دلیلی نمیبینم ... واقعا به اینترنت دسترسی نداریم و الان هم از طریق یکی از بهترین افرادم توی شبکه بی خانمان ها تونستم این پست رو بذارم . پس لطفا بازم صبر کنید تا اوضاع درست بشه ... من و جانم هم از این وضع خسته شدیم ...

عذر خواهی

سلام.من جان واتسون هستم.معمولا خودمو تو هر پستی معرفی نمی کنم ولی چون از زمانی که شرلوک

آخرین پست رو گذاشته خیلی میگذره گفتم شاید فراموش شده باشم.

خب باید دیگه واقعا یه عذر خواهی از شما بکنم(شرلوک با اون اخلاقش به این زودی راضی به عذر خواهی 

نمیشه) ببخشید از اینکه بی خبر رفتیم و وبلاگ رو ول کردیم .ما خودمونم از این وضعیت راضی نیستیم.

متاسفانه تو این مدت اینترنت نداشتیم و من الان دارم به سختی این پست رو می گذارم اونم در شرایط سخت.

خب من باید سریع تر صحبت هام رو بگم.من مجبور شدم برای کار در یک مطب دور یه مدت از بیکر برم شرلوکم

نمی تونست تنهام بذاره این شد که اونم اومد و ما در حالی که خونمون عوض شده و من اصلا این منطقه رو 

نمیشناسم( غیر از شرلوک) بیشتر وقتم صرف آشنایی با منطقه ی جدید و راه رفت و آمد مطب شد.حال هم که

اصلا اینترنت درست و حسابی نداریم...وضع بدیه درک میکنید؟ خب من خیلی خوابم گرفت فردا باید صبح زود پ

پاشم صبحونه واسه شرلوک و خودم آماده کنم.پس تا موقعی که هم وقت بیشتری داشتم(شرلوک همیشه 

بیکاره) هم اینترنت بهتر خدا نگهدار.

پرونده ی قتل آقای راسل

بچه های عزیز ... خب همونطور که میدونید من دارم یه داستانی می نویسم که قبلا قسمت اولش رو براتون گذاشتم و جا داره از همه ی دوستان خوبم بابت اینکه وقت گذاشتن و داستان رو خوندن یه تشکر حسابی کنم .  تو این مدت که نبودم قسمت دوم و سوم داستان رو هم نوشتم . البته بگم من دوست داشتم خیلی بهتر از اینا این داستان رو براتون واسه ی دانلود بذارم اما خب نشد دیگه . انشالله ببخشید منو .
راستی قسمت اول رو هم بعد یه ویرایش جزئی دوباره برای دانلود گذاشتم . هم چنان منتظر پیشنهاد های خوبتون هستم .

یبلا

قسمت اول : دانلود


قسمت دوم :  دانلود


قسمت سوم : دانلود

سلام .

سلام می کنم به همه ی دوستان خوبمون . امیدوارم نماز و روزه هاتون قبول حق باشه .

ما باز یه مدتی نبودیم  _  با عرض معذرت _  اومدیم دیدیم به به ! چه خبرایی که ما ازش غافل بودیم . بندیکت و سوفی عزیز بچه دار شدن ! وای ما چقدر از دنیا عقب بودیم و خبر نداشتیم . خلاصه ... انشالله از این به بعد در مصرف اینترنت زیادروی نمی کنم تا به بی اینترنتی بر نخورم . جان هم خوبه و سلام می رسونه . دیگه ... دیگه اینکه برین پست بعدی رو بخونید . ممنون.