Dr. John .H. watson

وبلاگ جان واتسون

Dr. John .H. watson

وبلاگ جان واتسون

Dr. John .H. watson
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکالمه» ثبت شده است

چند خط از کتاب هابیت

یه چند خطی از کتاب هابیت واسه دلخوشی....چه میشه کرد؟؟؟


همین طور که سواره می رفتند تورین رو به گندالف کرد و گفت:«ممکن است بپرسم کجا رفته بودی؟»

گندالف گفت:«رفتم ببینم که آن جلو چه خبر است.»

«چطور شد که درست سر بزنگاه برگشتی؟»

«پشت سرم را نگاه کردم.»

تورین گفت:«صحیح! ولی می شود کمی واضح تر توضیح بدهی؟»

«رفتم جلو تا سر و گوشی توی جاده آب بدهم. خیلی زود ادامه ی راه خطرناک و مشکل می شود. بعلاوه دلواپس تدارک آذوقه برای

خودمان بودم که خیلی کم داریم. ولی زیاد دور نشده بودم که به دوتا از رفقای ریوندلی ام برخوردم.»

بیلبو پرسید:« آنجا کجاست؟»

گندالف گفت:«وسط حرف من نپر! اگر بخت با ما یار باشد، تا چند روز دیگر می رسی آنجا و خودت می بینی. همان طور که می

گفتم دوتا از مردم الروند را دیدم. از ترس ترول ها داشتند با عجله می رفتند. همان ها بودند که گفتند سه تا ترول از کوه ها پایین

 آمده اند و توی بیشه های نزدیک جاده لنگر انداخته اند؛همه را به وحشت انداخته اند و از این ناحیه فراری داده اند، و راه مسافر ها

را می بندند.

«بلا فاصله به دلم برات شد که بهتراست برگردم. پشت سرم را که نگاه کردم، از دور آتش را دیدم و راه افتادم طرفش. پس حالا

فهمیدید.  لطفا دفعه ی دیگر بیشتر احتیاط کنید، وگرنه هیچ وقت به جایی نمی رسیم!»

تورین گفت :« دستت درد نکند!»

                                              _____________________________

                                              _____________________________

مرتب کردن عکس ها

خب من این بار یکم مدل سوالات رو تعییر میدم. امروز می خوام چند تا عکس از قسمت سوم شرلوک(بازی بزرگ) بذارم که مربوط به یک سکانس از این قسمته. شما هم با توجه به شماره های هر عکس اونا رو مرتب می کنین. (البته ببخشید که کیفیت عکس ها خوب نیست)         «موفق باشید»


مکالمه 2

سلام. اینم یه مکالمه ی دیگه از قسمت دوم سریال شرلوک(بانکدار کور). به همراه یه سوال خیلی سخت!!!!!!!!!!! (در ضمن ورود دوست عزیز و نویسنده ی جدید رو تبریک میگم)

و البته به درخواست شما یه سوال از کتاب کانن دویل. بفرمایید ادامه مطلب: