خیلی سخته
- سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۴ ق.ظ
این پست صرفا کمی حرفای الکی پلکیه که ساعت یک شب به سرم زده و نوشتم .... اگر دوس دارین بخونین چون چیز خاص یا مهم و یا حتی خصوصی نیست .... این 61 پست ماست .... و .... و... بی خیالش .... بعدا یه پست خوب میذارم ....
تا حالا این احساس رو تجربه کردین که وقتی دلتون خیلی خیلی برای کسی تنگ میشه اونم وقتی اون نفر دیگه پیشت نیست حاضری همه ی دار و ندارت رو بدی تا لااقل یه لحظه شاید یک ثانیه وجودش رو دوباره حس کنی .... اما حتی با وجود دلتنگی فوق العاده شدید طاقت دیدن عکس اش رو هم نداشته باشی .... شده تاحالا از شدت دلتنگی ندونی چیکار کنی ... چطوری خودت رو آروم کنی .... یا اطرافیانت رو که مثل توان .... من دلم برای یه نفر خیلی تنگ شده به حدی که واقعا نمیدونم با این دلتنگی و حس بدی که دارم باید چیکار کنم ... خیلی راحت میتونم برم عکساشو ببینم اما حتی طاقت این کارو هم ندارم ... کاش این حس دلتنگی یه مدت زمان مشخصی داشت ... مثلا میگفتی خب دیگه این قدر باید انتظار دیدنش رو بکشم بعد میاد ... میبینمش و تمام غم و دلتنگی هام از بین میره اما وقتی میدونی اون تا قیامت برنمیگرده چیکار میکنی ؟؟؟ ها ؟؟؟؟
وقتی میدونی اون مرده و تو فقط تو حسرت دیدنش هستی چیکار میکنی .... گریه فایده نداره چون من خیلی گریه کردم ولی درست نشد ... سال نو داره کم کم میاد .... سالی که عزیزترین کس تو دنیا واسم نباشه تا بهش بگم عیدت مبارک و ازش عیدی نگیرم سال خوبی نیست .... سالی که با دعای اون عزیز شروع نشه سال بدی خواهد بود .... سال نو بدون اون .... حتی تصورش از ذهنم خیلی خیلی دوره .... میخوام قبول کنم مرگ حقه و از این حرفا اما نمیشه .... دلتنگی احساسیه که نمیتونم باهاش کنار بیام ..... خدا از دل همکارم خبر داره فقط.... این پست رو فقط برای خالی کردن دلم نوشتم .... فقط میخوام بگم خیلی خیلی خیلی خیلی سخته .... من اسم مستعارم شرلوکه اما حتی یه ذره هم مثل اون نمیتونم احساساتم رو ندیده بگیرم ... من یه آدم کاملا احساساتی هستم و الان از شدت دلتنگی دارم چرت و پرت مینویسم چون هیچ چیز به جز نوشتن آرومم نمیکه ... ازبچگی همین طور بودم .... خیلی خیلی سخته .... خیلی سخته و من واقعا نمیدونم چیکار کنم ..... واقع نمیدونم....
- ۹۳/۱۲/۲۶